«آشپزی | منتظران ظهور» |
ایندفعه طرف طلبه بود….
مونده بود چه جوابی بده?
از کلاس تا خونه تمام مدت تو راه با خودش فکر میکرد…
به سختی های مالی زندگی با یه طلبه?
به راه رفتن با یه طلبه تو خیابون و تیکه انداختن بقیه?
به سادگی زندگی یه طلبه و و و و و…
رسید خونه …
خواهرش گفت : تو با این پول خرج کردنت نمیتونی با طلبه زندگی کنی?
رو به مادر و خواهرش کرد و گفت :
من هیچ کس رو بخاطر شرایط مالی رد نمیکنم ….
روز قیامت اگه خدا گفت چرا فلان کس رو بی دلیل رد کردی چی بگم؟! بگم چون پول نداشت؟! چجوری تو روی شهدا و اهل بیت نگاه کنم…?
مادر عزیزم من نمیتونم یه طلبه رو رد کنم …
به خدا بگم به جرم اینکه درس دین رو میخوند ردش کردم؟
بگم چون لباس پیامبر تنش بود ردش کردم؟!?
من اگه پدر و مادرم بهم بگن نگران نباش با این پسری که پولی نداره ازدواج کن ما کمکت میکنیم و از لحاظ مالی تامینت میکنیم رو وعده ی اونا حساب میکنم و به اون پسر جواب مثبت میدم…
یعنی اعتماد من به خدا کمتر از اعتمادم به پدر و مادرمه؟!
مگه خدا نگفته: ان کان فقیرا یغنیهم الله من فضله (اگر فقیر باشن خدا از فضلش بی نیازشون میکنه)…
پس من به هیچ عنوان یه طلبه رو رد نمیکنم :)
اگرم تو خواستگاری دیدیم که به درد هم میخوریم و با هم ازدواج کردیم سعی میکنم بهترین همسر دنیا باشم براش…..
چون آقای من داره درس دین رو میخونه ??
باید آرامش داشته باشه تا موفقتر بشه و بیشتر به دین خدمت کنه…
و اینگونه بود که دیگر خانواده ی دختر حرفی برای گفتن نداشتن ?
فرم در حال بارگذاری ...